روز 4شنبه 6 آذر برای آخرین بار رفتیم دکتر تا برای شنبه که زایمان داشتم دکتر من و ببینه....نوبتمون که شد رفتیم و دکتر که صدای قلبت و شنید گفت باید دوباره نوار قلب بگیری، منم خیلی خسته بودم و حالم خوب نبود گفتم اگه میشه نمیدم من که شنبه دیگه زایمان دارم اما دکترم قبول نکرد و نوار قلب و سونو نوشت. سونو رو دادم و ولی وسطای نوار قلب گرفتن بود که حالم بد شد و بالا آوردم، دکترت سریع اومد و گوشی رو گذاشت رو شکمم و گفت ضربان قلبت ضعیفه...دیگه تا شنبه صبر نمیکنم همین الان سزارینت میکنم. منم خیلی ترسیدم یهو اصلا آمادگی نداشتم گریم گرفته بود. زنگ زد بخش زایشگاه و گفت الان یه زایمان دارم، یه ویلچر آوردن و من و بردن بالا تو راه هم بابایی رو ...