سلام دخترم امروز 2شنبه 4 آذر هست و من امروز 38 هفته و 2 روزمه. دکترت وقت زایمان و مشخص کرده عزیزم شنبه هفته آینده.......عسلم دل تو دلم نیست تا زودتر ببینمت، اما یکم هم استرس دارم یعنی تو 5 روز دیگه میای پیشمون و دیگه من و بابایی تنها نیستیم، میشیم یه خانواده سه نفره دختر قشنگم برای اونروز لحظه شماری میکنم دوستت دارم ...
دخترکم، عسلم ٥ شنبه هفته قبل برات جشن سیسمونی گرفتیم، کلی خوش گذشت...البته همه کارا رو مامانی جون و خاله ملیحه و فاطمه جون کردن...دستشون درد نکنه کوچولوی من یک سری از عکساش و برات میزارم خیلی نازن دست مامانی جون درد نکنه دوستت دارم ...بووووووووووووس سیسمونی دخملمون: &nbs...
امروز دقیق من 26 هفتم تموم شد گلم... اما هنوز نتونستم برات اسم انتخاب کنم، ........هر چی من میگم بابایی قبول نمیکنه، هر اسمی هم که بابایی میگه من قبول نمیکنم...نمیدونم کدوم پیروز میشیم!!! از اول هم قرار بود اسم رو من بزارم، فامیلی رو بابایی!!!...... . . . دوستت دارم دخمل نازم با هر اسمی که باشی ...
عزیزکم 24 تیر با بابایی رفتیم آزمایش غربالگری دوم رو هم انجام دادیم، دکتر تا دستگاه رو گذاشت رو شکمم گفت دختره!! بعد هم یک ربعی سونو کرد و تمام اعضای بدنت و نشونم داد...الهی قربونت برم من دخمل نازم تازه وقتی داشتیم میومدیم بیرون بابایی میگه بچه چیه؟؟!!!!!دکتر هم گفت دختر خواب بود بابات!!!!!.............. دخمل نازم خیلی دوست دارم زودتر بیای بغلم
سلام عزیزکم این وبلاگ و ساختم تا لحظات با تو بودن و ثبت کنم من و بابایی اردیبهشت بود که فهمیدیم خدای مهربون به ما یه نی نی گووولووو داده... عزیزم عشقم ما با تمام وجود مننتظریم تا تو رو تو بغل بگیریم میوه وجودم تو 16 آذر 1392 کنارمون خواهی بود خدای عزیز و مهربون شکرت ...