کیاناکیانا، تا این لحظه: 10 سال و 5 ماه و 21 روز سن داره

کیانا دخمل خوشگل ما

عشق مامان و بابا

سلام دختر قشنگم جدیدا به یکی از جغجغه هات خیلی علاقه نشون میدی و دستو پا میزنی و میخندی، گلم شما خیلی کم میخندیا مثل بابایی مغروری ملوسکم این روزا شبا قشنگ می خوابی فدات بشم ... عکس جغجغت!!   من فدای خندت بشم   وقتی کیانا شیشه شیر میخوره  کیانا جون دوستت داریم ...
30 بهمن 1392

دو ماهگی پرنسس ما

عشقم دخترم شما این روزا داری سریع بزرگ میشی و مامان از بودنت از همیشه خوشحالتر فدات بشم تولدت و خونه مامان جون گرفتیم و. اما یه خبر بد گلم مادر بزرگ من و بابا 11 بهمن فوت کرد و ما رو تنها گذاشت......روحش شاد چند تا از عکسات و برات میزارم گلم دوستت دارم...بووووووووووس   فدات ...
13 بهمن 1392

50 روزگی

دختر قشنگم تمام لحظات با تو بودن بهترین لحظه های زندگی منه شما این روزا که 50 روزگیت هست شبا همش بیداری و روزا می خوابی قربونت برم، مامان همش اینجوریم...... ..........فدات بشم چند تا از عکسای این چند روز و برات میزارم بووووووووووووس ملوسکم   قربون دستا و پاهای کوچولوت بشم ...
27 دی 1392

بهترین روز دنیا

  روز 4شنبه 6 آذر برای آخرین بار رفتیم دکتر تا برای شنبه که زایمان داشتم دکتر من و ببینه....نوبتمون که شد رفتیم و دکتر که صدای قلبت و شنید گفت باید دوباره نوار قلب بگیری، منم خیلی خسته بودم و حالم خوب نبود گفتم اگه میشه نمیدم من که شنبه دیگه زایمان دارم اما دکترم قبول نکرد و نوار قلب و سونو نوشت. سونو رو دادم و ولی وسطای نوار قلب گرفتن بود که حالم بد شد و بالا آوردم، دکترت سریع اومد و گوشی رو گذاشت رو شکمم و گفت ضربان قلبت ضعیفه...دیگه تا شنبه صبر نمیکنم همین الان سزارینت میکنم. منم خیلی ترسیدم یهو اصلا آمادگی نداشتم گریم گرفته بود. زنگ زد بخش زایشگاه و گفت الان یه زایمان دارم، یه ویلچر آوردن و من و بردن بالا تو راه هم بابایی رو ...
24 دی 1392

کیانا گلی

دخترم کیانا خاطرات زایمان و برات چند بار نوشتم اما نتونستم بفرستم نمیدونم چرا!!!!! عزیزم امروز شما 42 روزتونه.....ناز نازی مامان شما 6 آذر ساعت 21:35 شب تو بیمارستان صارم توسط دکتر مصدق به دنیا اومدی با وزن 2700 و قد 51 فدات بشه مامانی و بابایی....بووووووووس اینجا شما یه روزته تو بیمارستان     ...
20 دی 1392